سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 93/2/6 | 5:1 عصر | نویسنده : مهسا

هر شب!
در خیال خویش
ضریحت را
با آب دیدگانم غبارروبى مى کنم
و با نسیم
کبوتران ضریحت را
در دیدگانم
مجسم مى کنم
و بر گنبد طلایى ضریح تو
طواف مى گذارم
چشم هایم؛ شیدا...
براى یک لحظه
یک ثانیه
حضور صمیمى ات را
در ضریح ترسیم مى کند
و من
بى قرار مثل یک قطره حباب
رنگین ترین رؤیا
و مجنون ترین مجنون مى گردم
و از خطوط سبز تخیل
بر وادى عشق تو گام مى نهم
و در سفر به نزد تو
یا غریب الغربا
حکایت هاى خسته جانم را بازگو مى کنم
و کبوتر ذهنم را
از حرم تنگناى خویش
بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم

السّلام یا عشق



تاریخ : جمعه 93/2/5 | 11:47 صبح | نویسنده : مهسا





به فکر نمازت باش ، مثل شارژ موبایلت!






با صدای اذان بلند شو مثل صدای موبایلت!






از انگشتانت برای ذکر استفاده کن مثل صفحه کلید موبایلت!






قرآن را همیشه بخوان مثل پیام های موبایلت!





امام صادق (ع) فرمودند:

لا یَنالُ شَفاعَتَنا مَن استَخَفَّ بِالصَّلاةِ؛

هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.




تاریخ : دوشنبه 93/2/1 | 4:49 عصر | نویسنده : مهسا

 

اللــ ه اکبــر . . .
چکــ فــردا
فـوتـبـال امشبــ
چــرا زنگــ نـزد
کـاش یـارو رو میـزدمـ
شهـریـ ه دانشـگاه
فـردا شبـــ مهمـونـی دعـوتیم
عجبــ مـاشینی بـود تـوی دانـشگـاه
فـلانـی خیـلی افـاده ای بـود
چـ ه کسـی تـاییـد صـلاحیتــ میشـ ه؟
کـی رأی میـاره ؟
چـرا کسـی نظـر نمیــذاره؟
السـلام علیـکم و رحمـة اللــ ه و بــرکـاتــ ه
" گـاهـی در نمـازهای مـا همـ ه چی هستـــ الا " خـدا " ....




تاریخ : یکشنبه 93/1/31 | 5:33 عصر | نویسنده : مهسا

خواهرم !

شما خسته نشدی از جلوه نمایی تن در بازار اسیران هوی و هوس ؟!

خسته نشدی از حقارت و ضلالت ؟!
خسته نشدی از خون کردن دل مهدی فاطمه (س) ؟!
خسته نشدی از عهد شکنی های پیاپی ات با خداوند... ؟!

مرگت که رسید ؛

جسمی که سالها مایه ی فخر فروشی و جذب نگاه های هرزه بوده رهایت میکند...

آنوقت تو هستی و کوهی از گناه

تو هستی و نگاه های تحقیر آمیز
تو هستی و نگاه های اهل بیت و شهداء...

??کمی به خودت بیا...




تاریخ : یکشنبه 93/1/31 | 3:49 عصر | نویسنده : مهسا

شعر روز مادر


مادرم ! تو را با "میم" محبتت می‌شناسم و می‌روم تا "ر"ی رستگاری‌ات را در گوش تک‌تک قاصدک‌ها زمزمه کنم...


آغوش گرمت را به خاطر آرامش دریایی‌اش دوست می‌دارم و ساحل بیکران دستانت را در نگاهم جمع می‌کنم و مرغ دل را در آسمان آبی نگاهت پرواز می‌دهم... تا نفس‌هایت همچون آفتاب سحرگاهی، نوازشگر روحم باشد... و لبخند دلنشینت بر کویر دلم باریدن گیرد که سخت تشنه‌ام و درد مرا جز این، چه چیز التیام بخشد؟


مادرم ! دستان پرمهرت تا مرز پرستیدن می‏کِشاندم و قدومت بوسه‌گاه من است...


همواره نسیم، عطر تنت را برایم به ارمغان می‌آورد تا از یاد نبرم که بهترین رایحه بهاری را نزد خود دارم... تا تلنگری باشد برای قدرناشناسی‌هایم... و تا بفهماندم که هیچکس جز تو حق مادری را اینگونه تمام و کمال ادا نکرده ‌است... @};- @};- @};-




تاریخ : شنبه 92/12/24 | 5:8 عصر | نویسنده : مهسا

 

 

من غلامی ز غلامان توام یا زهرا

مستمندی به سر خان توام یا زهرا


از زمانی که به خود آمده ام فهمیدم

خاطر آشفته و حیران تو ام یازهرا 


من دعا بودم ز روز ازل برلب تو

ذکری از نیمه سوزان توام یازهرا


متولد شده عشق توام بی بی جان

آه پرورده دامان توام یا زهرا


بیت الاحزان دلم شاهد اشک سحرت

اشک آن دیده گریان توام یازهرا


از ازل لطف تو شد شام حالم آری

تا ابد در خور احسان توام یا زهرا


شد یهودی ز نخ چادرت اسلام شناس

فخرم این بس که مسلمان توام یازهرا


ای یتیمان مدینه همه از پخت تو سیر

طالب لقمه ای از نان توام یازهرا




تاریخ : چهارشنبه 92/12/21 | 7:1 عصر | نویسنده : مهسا

خواهرم ای دختر ایران زمین               یک نظر عکس شهیدان را ببین

 

در خیابان چهره آرایش مکن                از جوانان سلب آرامش مکن

 

خواهرم این لباس تنگ چیست              پوشش چسپان رنگارنگ چیست

 

پوشش زهرا و زینب بهترین                بر تو ای محبوب خواهر آفرین

 

پیش نامحرم تو طنازی مکن                 با اصول شرع لجبازی مکن

 

یادت اید از پیام کربلا                        که گاهی شرمت آید از خدا

 

در جوارش خویش را مهمان نما            با خدا باش دل را ده صفا

 

یاد کن از آتش روز معاد                    طره گیسو مده بر دست باد

 

زلف را از روی سر بیرون مریز         با حجاب خویش از پستی گریز

 

در امور خویش سرگردان مشو             نوعروس چشم نامردان مشو


 

خواهر من قلب مهدی خسته است          زین گناهان قلب او بشکسته است

 

خواهرم دیگر کودک نیستس                فاش گویم عروسک نیستی






تاریخ : چهارشنبه 92/12/21 | 3:3 عصر | نویسنده : مهسا
یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست .. سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران ..

می‌خواهم از جور زمانه بگویم ، می‌خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده‌ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره‌ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته‌ام.


آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:


مولای من می‌دانی چند سال است انتظار می‌کشم. از وقتی سخن گفته‌ام و معنای سخن خود را فهمیده‌ام انتظارت را می‌کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.


خسته‌ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می‌دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره‌اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش


اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر




تاریخ : یکشنبه 92/12/18 | 7:47 عصر | نویسنده : مهسا
داستان شیطان و مرد نماز گزار

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،
خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و
در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش
را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.
مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.
مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد
ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست
در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.
مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.
شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))
وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،
خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.
به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر
باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.
بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید
چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر
دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.
این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.
اگر ارسال این پیام شما را به زحمت می اندازد یا وقتتان را زیاد می گیرد، 
پس آن کار را نکنید. اما پاداش آن را که زیاد است نخواهید گرفت. آیا آسان نیست
که فقط کلید “ارسال” را فشار دهید و این پاداش را دریافت کنید؟
ستایش خدایی را است بلند مرتبه



تاریخ : یکشنبه 92/12/18 | 7:32 عصر | نویسنده : مهسا
جمعه یعنی یک هوای غصه دار

 

جمعه یعنی لحظه لحظه انتظار

 

جمعه یعنی یک سما فریاد و آه

 

جمعه شد آقا کجایی ؟ بین راه!

 

جمعه وصل و رسیدن کی شود؟

 

 

 

 

از صبح ازل دل شده دیوانه مهدی

 

مبهوت و خمار از می میخانه مهدی

 

محبوب خدا می شود اندر همه عالم

               

دیوانه شود هر که ز پیمانه مهدی 

                             

     فردوس برین را بدهم تا که دهندم

 

   دیداری از آن صورت جانانه مهدی                                 

 

      ما را فقط این بس که ببینیم و بمیریم               

 

 آن دیده جادوئی و مستانه مهدی.

 

 


 

اللهم عجل لولیک الفرج