روزگاريست که بي تو،
غوغاي عشقي در سر و شوقِ رهايي در دل ها نيست...
و من، تنهايِ تنها، در آسمانِ انديشه،
به #اميد شورِ نگاهِ بي کرانه ات،فقط زنده ام...
دلخوشم به رويايي، آبي و آرام...
و ماهِ رويي تمام...
دلخوشانه سر بر مي کشم به آسمان،
مي خرامم بر بام هستي
و دلــ رها مي کنم، ميانِ ستارگان...
در پي ات ستاره مي شوم...
بي نشان ترين ستاره ي دنباله دار...
مي درخشم و چراغ مي شوم، در اوجِ آسمان...
دست مي دهم به دست هاي کوچکِ ستارگان...
مي کشم خودم را، تا دلِ سياهيِ بي کرانه ها..
من ستاره مي شوم، روشن و شگفت...
من ستاره مي شوم، براي التيام درد آسمان!
مي درخشم و در سياهي راه مي پويم تا نور ...
و باز آبيِ بي کرانگي ...
صبح مي شود و زندگي چنان رخ در آسمان مي نمايد
که بر سقف دلم، جز خورشيد رويايي حضور تو نمي تابد...
آن روز نزديک است...