تاریخ : سه شنبه 92/2/31 | 12:26 صبح | نویسنده : مهسا
امروز هم از صبح منتظرت بودم.
خانه دلم را آب و جارو کرده بودم برای تو. چشم هایم از پگاه، یکسره به در بود.
گوش هایم را سپرده بودم به سمت هر صدایی که میتوانست نشانی از تو را به همراه داشته باشد.
می دانم قابل نیستم،اما خیلی دلم می خواهد ببینمت؛
جمعه ها، همه جمعه ها،دیدگانم را به سمت آمدن تو می دوزم؛
دلم نیز پیوسته سرک می کشد تا ببیند چه هنگام می آیی.
گوش های من،صادقانه عاشق صدای تو هستند.
نه من تنها؛که همگان، انتظار دیدن روی تورا دارند.
همه دوستت دارند. همه عاشق تو هستند.
دنیا،بی تو فاقد گل و عطر معناست.
ای پسرفاطمه؛مهدی جان؛ ما را دریاب
.::. Weblog Themes By Night Skin .::.