سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 92/6/23 | 11:56 عصر | نویسنده : مهسا


مردی می گوید:
« من مشغول طواف خانه خدا بودم. شش دور رفتم و قصد داشتم دور هفتم را شروع کنم که ناگاه چشمم به حلقه ای از مردم افتاد که در طرف راست کعبه بودند! جوانی خوشرو و خوشبو با مهابت تمام نزد ایشان ایستاده و صحبت می فرمود؛ به طوری که بهتر از سخن او و دلنشین تر از گفتارش نشنیده بودم.
نزدیک رفتم که با او صحبت کنم؛ اما ازدحام جمعیت مانع از نزدیک شدن به او گردید.
از مردی پرسیدم: این جوان کیست؟
گفت: پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله است، که سالی یک بار برای دوستان خصوصی خود ظاهر می شود و برای آنها حدیث می فرماید.

وقتی این مطلب را شنیدم، خود را به او رسانده و عرض کردم: مولا جان، من برای هدایت به خدمت شما آمده ام و می خواهم مرا راهنمایی کنید.

تا این گفته را شنیدند، دست بردند و از سنگریزه های مسجد برداشتند و به من دادند. وقتی به آن نگاه کردم، دیدم تکه طلایی است. بعد از آن که این موضوع عجیب را مشاهده کردم، به راه افتادم. ناگاه دیدم آن بزرگوار پشت سر من آمدند و به من فرمودند:
« حجت بر تو ثابت شد و حق برایت ظاهر گردید و کوری از چشم تو رفت. آیا مر ا نشناختی؟ »
عرض کردم: نه، نشناختم.
فرمودند:
« منم مهدی. منم قائم زمان. منم آن که زمین را پر از عدل و داد می کنم، همان طوری که از ظلم و ستم پر شده باشد؛ به راستی که زمین از حجت خالی نخواهد بود و خدای تعالی مردم را در حیرت و سرگردانی رها نمی کند.

بعد هم فرمودند: آنچه را که دیدی نزد تو امانت است؛ آن را برای برادران مؤمنت نقل کن. »




تاریخ : شنبه 92/6/23 | 11:50 عصر | نویسنده : مهسا

 

ما همه از شما دوریم , قبول است آقا

ما همه مدعی هستیم , قبول است آقا

          همه روزمرّگیمان شده درس و زندگی

          زندگی بی تو تباه است , قبول است آقا

                    بی فکر و عمل هر سحری ندبه , دعا میخوانیم

                    میدانم که این فکر و خیالات افول است آقا

                              ما اگر هر نفسی شعر و غزل میگوییم

                              هیچ یک از ته دل نیست قبول است آقا

                                        کاش ما جرئت خلق چاه نامه داشتیم

                                        معرفت را نداشتیم , قبول است آقا

                              چرت و پرت هامان همگی کذب قشنگند ولی,

                              ما همه دل خوش آنیم , قبول است آقا

                    حال ما بی تو و با تو همه حال یکسان است

                    ما دل به تو نسپردیم , قبول است آقا

         مولا به خدا گفتنشان سنگین بود

        ما همه روسیهانیم , قبول است آقا

"عجّل الله فی فرج" گفتیم و در رؤیا شدیم

ما هم خسته ایم از ادعاهامان , قبول است آقا

ما همه در فکر گناهیم و شما اندر شفاعت

عشقْ بی تو یک سراب است , قبول است آقا

" هنوز منتظریم "




تاریخ : جمعه 92/5/18 | 12:53 صبح | نویسنده : مهسا
تاریخ : چهارشنبه 92/5/9 | 7:28 صبح | نویسنده : مهسا

 

از پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز نقل است: از خداوند به دور باد و نفرین بر کسی که به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود.

 

"انس بن مالک" از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمودند: ماه مبارک به شما رو آورده است و در این ماه شبی است که برتر از هزار ماه است و هر کس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بی‌نصیب مانده است و محروم نمی‌ماند از برکات شب قدر، مگر کسی که خویشتن را محروم کرده است.

 

از امام باقر (ع) نیز درباره به وجود آمدن شب قدر نقل است: که اگر خداوند کارهای مؤمنان را چند برابر نکند به سر حد کمال نمی‌رسند، اما از راه لطف کارهای نیکوی آن‌ها را چند برابر می‌فرماید تا کاستی هایشان جبران شود.

بر این اساس، راز سعادتمند شدن انسان‌ها در شب قدر، عمل اختیاری صالحی است که با عنایت خداوند، برکت یافته و چند برابر می‌شود.

 

از حضرت رسول (ص) نیز پیرامون شب زنده داری شب قدر نقل است که فرمودند: کسی که شب قدر را شب زنده‌داری کند، تا شب قدر آینده، عذاب دوزخ از او دور گردد.

 

امام موسی بن جعفر (ع) نیز درباره شب قدر فرمودند: کسی که در شب قدر غسل کرده و تا سپیده صبح شب زنده‌داری کند، گناهانش آمرزیده می‌شود.

 

تمامی این روایات بر این مطلب دلالت دارند که برخی مقدرات و پاداش‌ها، مانند دور شدن از عذاب دوزخ، نتیجه کار خود بندگان است و سرنوشت هر انسانی در شب قدر به دست خودش رقم می‌خورد.

در شب قدر به خواندن دعاهایی از جمله "جوش کبیر"، "دعای افتتاح" و "ابوحمزه ثمالی" سفارش شده زیرا انسان با یادآوری لطف، گذشت، کرم، رحمت و بخشش بی‌پایان خدای مهربان او را در کنار و دستگیر خویش می‌بیند و نور امید در دلش می درخشد.




تاریخ : سه شنبه 92/5/8 | 7:56 عصر | نویسنده : مهسا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من کویرم لب من تشنه ی باران علی ست

 

این لب تشنه ی پر شور، غزلخوان علی ست

 

این که گسترده تر از وسعت آفاق شده است

 

به یقین سفره ی گسترده ی دامان علی ست

 

منّت نان و نمک نیست سر سفره ی او

 

پس خوشا آن که در این دنیا مهمان علی ست

 

آتش اشکی اگر در غزلم شعله ور است

 

بی گمان قطره ای از درد فراوان علی ست

 

لحظه ای پرتو حسنش ز تجلی دم زد

 

که جهان، آینه در آینه حیران علی ست

 

کعبه یکبار دهان را به سخن وا کرده است

 

تا بدانیم کلید در این خانه علی ست

 

از دم صبح ازل نام علی را می خواند

 

دل که تا شام ابد دست به دامان علی ست

 




تاریخ : شنبه 92/5/5 | 8:25 عصر | نویسنده : مهسا

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟


اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش

بازگردد.


روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…

دردش گفتنی نبود….!!!!


رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب

چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…

چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!


دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند…به

سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…

امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!

احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد

شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد…

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!



تاریخ : شنبه 92/5/5 | 8:16 عصر | نویسنده : مهسا

در خیابان به من گفت:

در این گرمای تابستان زیر چادر آب پز نمیشی؟

و بعد انگار کسی در گوشم گفت:

«...قل نار جهنم أشد حرّاً»

بگو که آتش جهنم بسیار سوزان تر است




تاریخ : چهارشنبه 92/5/2 | 5:10 صبح | نویسنده : مهسا

 

http://www.irfreeup.com/uploads/gfdrrrrrrhcv.jpg

 

اسمش علیـــــــــه ، 2 سالشه طفلی...


چشم چپش نابینا شده به خاطر تومور چشمی بدخیم دکترا


گفتن باید آب زیر چشمشو بکشیم و الّا میزنه به مغزش و


زبونم لال میکشتش امّا اگه آب زیر چشمشُ بکشن فاتحه ی


صورتش خونده میشه


رفقا،خواهرا،برادرا عاجزانه ازتون التماس میکنم واسه


شفای این طفل معصوم دعا کنید


به قرآن راه دوری نمیره ممنون میشم اگه


“هـــمــــتـــــون” بازنشر کنید تاافراد بیشتری دعا


کنن واسش...


خداییش دعا کنید بچه ها و بزارید تو وبتون بعد چند وقت


اگه خواستید پاکش کنید خیلی خودخواهی اگه به خاطر


اینکه به وبلاگامون ربطی نداره ا غمگینه یا قشنگ نیست


نزاریمش و یه بچه 2 ساله رو از دعاهای بقیه محروم


کنید شاید خدا دعا هامون رو براورده کنه و زندگی یه


ادم متحول بشه خواهــــــــــــــــــــــــــــشا


این بچه از آشناهای ما هم نیست من این مطلبو دیدم و گفتم شاید خدا شفا بده این بچه رو با دعای یه سری آدم فقط جان عزیزتون نه تنها واسه ی این بچه بلکه واسه ی همه ی مریضا دعا کنید.مرسی    




تاریخ : شنبه 92/4/8 | 1:55 عصر | نویسنده : مهسا

شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود

و وقتی ازدنیارفت همه می گفتند به بهشت رفته است.

آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.

درآن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود.

استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد.

دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را

نیافت او را به دوزخ فرستاد.

در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد

می تواند وارد شود.

آن شخص وارد شد و آنجا ماند.

چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت.

پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟

ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:

آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده.

از وقتی که رسیده نشسته وبه حرف های دیگران گوش می دهد...

در چشم هایشان نگاه می کند...

به درد و دلشان می رسد.

حالاهمه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند...

یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند.

دوزخ جای این کارها...نیست!!! بیایید و این مرد را پس بگیرید.

وقتی راوی قصه اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت:

با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی،

خودشیطان تو را به بهشت بازگرداند...




تاریخ : شنبه 92/4/8 | 1:40 عصر | نویسنده : مهسا

متاسفانه بار دیگر دشمنان اسلام دست به توطئه های کثیفی زده است.


*دوست عزیز و گرامی انسان ساکت در مقابل باطل شیطان لال و اخرس می باشد*

*این کفش در فروشگاههای کفش به فروش می رسد در حالی که به طور عمد روی آن

نقش و کلمات ( الله - محمد - الاسلام) نگاشته شده *

* چون شرکت **فلای فیت** مرکزش در هیوستن/ آمریکا می باشد *

*خداوند به شما اجر جزیل عنایت خواهد کرد *

*به قیمت کفش لطفا توجه کنید*

*خواهش می کنم که این را منتشر کنید*

*تا توطئه این شرکت به خودش برگردد و شکست سختی بخوردبه یاری خداانشاء الله تعالی

**الساکت عن الحق شیطان أخرس

این مطلب از وبلاگ امام زمان غریبم بازنشر شده است.لطفا شما هم باز نشر کنید.